این روزها هواحال عجیبی دارد آسمان روشن وزمین تاریک است .گاهی به عقب می رود گاهی به جلو .روزگاررا می گویم روزگار پر از خرابی ما آدمها. درسته که می گن خیلی چیزها تو زندگی یک عادت چون کمرنگ شدن را احساس می کنم.امسال تابستان گاهی سرد شد وگاهی هم سردترولی امیدوارم زمستان رنگ وبوی خودش را داشته باشدگاهی یادم میرود که چه در ذهنم برای نوشتن بود گویی دجار پیری زودرس شده ام دلم گرفته نیست اما گرفته می نویسم .دنیای ما آدمهای به اصطلاح بزرگ دنیای زشت وکریه ای هست ای کاش همه ادمها در کودکی های مهربان وبه دور از منفعت طلبی می ماندند.نمیدونم چرا چرند می نویسم .بی خیال همه ارزوهای محال.
سلام
وبلاگت خیلی شبیه مال منه
پس نه ازش تعربف می کنم نه انتقاد
لینکت کردم
قهرمان فراموش شده