سرم را به دیوار می کوبم
دیوار دردش می گیرد
من
شنبه 30 شهریورماه سال 1387 ساعت 12:15 ب.ظ
روزهای ابری
سر بر شانه های خدا
آرام گرفته ام
از هر چه هست ونیست
من
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 ساعت 12:04 ب.ظ
گاهی
پایان امید را می گیرد
انگاه ست
که آغاز بی رنگ می شود
من
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 ساعت 11:57 ق.ظ
میان لغات وارفته
مانده ام
وهیچ جمله ای
مرا آرام نمی کند
من
یکشنبه 24 شهریورماه سال 1387 ساعت 02:48 ب.ظ
مرور میکنم
خاطرات را
تا پیدا کنم
اندکی دلخوشی
من
شنبه 23 شهریورماه سال 1387 ساعت 03:34 ب.ظ
گویی
دلتنگی های آدمی را
پایانی نیست
من
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 ساعت 12:23 ب.ظ
روزهای تازه ای
در راهند
کهنگی را
باید شست
من
دوشنبه 18 شهریورماه سال 1387 ساعت 11:56 ق.ظ