تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

خودم

مدتهاست که می خواهم خودم باشم .خودم بد خودم خوب خود خود خودم. نمیدونم شاید بزرگترین مشکل من همین که هیچ وقت نتوونستم خودم باشم موقعی که همه می خندند و من خنده ام نمی گیره خودم را وادار می کنم که به زور بخندم یعنی می خواهم هم رنگ جماعت باشم تاوان این اشتباه را خودم هم می پردازم .من همیشه طبق شرایطی که دیگران می گذارند پیش میرم و حتی اگر خوشم نیاد خدمو وادار میکنم که با جو حاکم پیش برم واقعا چرا نمی دونم چرا اینقدر احمقانه رفتار می کنم دلم ......نه نه دیگه نه .....................انگار ضعیف شدم نه شاید کمی احساساتم رقیق شده اما دارم تلاش میکنم خودم باشم خوب بد زشت زیبا ............ رفتن از این جا وپیوستن به کسانی ککه دیگر می خواهی بهشان تعلق خاطر نداشته باشی برایم راحتتر است .دیگه از دست آدمها خسته شدم از دست حرکات ناموزون سخنان ناپخته و کارهای عجیب شان کلافه ام .دیگه خیلی سخت میتوونم فرق ادمهای خوب یا بد را تشخیص بدهم من توانم را در شناسایی از دست داد ه ام شاید برای این است که مدتها بود خودم نبودم اما حالا می خواهم خودم باشم.سخت است اما میتوانم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد