چه بازی عجیبیست زندگی
وقتی که دل بر طبل یگانگی می کوبد
و شادی به سراغت نمی آید
دوام زیبایی بر صداقت است
رنج را کم میکنی تا لب هایت با لبخندی زیبا گل دهد
فر دا را نمی بینی و سر نوشتت را که گرهی تازه خورده است.
کجا می تازی و کدام در را می کوبی
نمیدانی باید دری باز منتظرت باشد
و چراغ را روشن کند
دستی که انتظار فشردن را دارد