تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

دور دور دور

 بینی هر چه دور تر بروی زود تر باز خواهی گشت حتی اگر به تن خویش باز نیایی به روانت باز گشته ای به همین گوشه خلوت و خاموش انتهای همه خط راه ها و خط جاده ها همین جاست که تویی اکنون چاره ای نیست در ذات راه انحنایی است گویا که قرار است تو را به همان جایی که راه افتاده ای باز گرداند! هر چند که هر بار راه بیفتی و بخواهی تا برای همیشه دل بکنی از این یک جا بودن و راه بیفتی بر هموار همیشه زمین و راست دماغت را بگیری و...بروی اما یقین داشته باش که به همان میزانی که داری از مبدا دور میشوی به همان میزان نیز به آنجا نزدیک شده ای و این دایره نابکار هستی با همه افق های دور - دور - دورش باز در ذات خویش ترا به همان جایی که راه افتاده بودی باز خواهد گرداند حال اگر جسمت خسته در میانه راه هم از نفس بیفتد یقین دارم که در آن لحظه های آخر سر خسته و گردنت را بر خواهی گرداند به سمت آفتاب ورامد و می نگری بر آن جایی که برای نخستین بار گام بر زمین نهاده بودی با تاتی های کودکانه ات و حال که گام های از نفس افتاده ات در دور دسته های این خاکی منحنی از پیش رفتن باز مانده است باز میل باز گشت داری .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد