تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

حس بد

این بار متفاوت است این بار گویی جریان هدایت شده است این بار برای من اسان است .......اما بازهم باید دید وفرصت داد .

حسادت

حسادت

درد مشترک ما زنها

اشتباه

می خواهم باز گردم

به روز به ماه به سال

به اندکی گذشته تر

برای جبران یک اشتباه

وداع

 

قد کشیده ام
و از تنهائى خودم بزرگتر شده ام
امشب باید بروم
تمام سفرها از خداحافظی شروع مى شوند
و من مسافرم
هیچکس مثل من پرده ها را کنار نمی زند
هیچکس مثل من کفش هایش را رو به ماه جفت نمی کند
من چیزهائی دیده ام
که فقط با مرگ فراموش می شوند
اینجا روى زمین
همسایگان کوتوله ای داشتم
که فکر تسخیر فضا دیوانه شان کرد
و دوستانی سنگدل
که جانب وزیدن بادها را از دست دادند
می خواهم برگردم
به خواب نردبام هائی
که از روی شانه هایشان،
برای ستارگان خدا دست تکان می دادیم
آنجا پشت دیوارهای بلند زمان
دلم برای کسی تنگ نمی شود.


رفتن

نمی دانم٬

آیا وقت رفتن تو رسیده است؟

اگر نه٬

زودتر بازگرد

فکر

به من فکر می‌کنی
همان‌قدر کم
که من فکر می‌کنم
به تو؟

ردپای آهو



زیبا ، ناله کنان
عشق ورزیدن با دور تند
وبعد ارام گرفتن
مثل ردپای اهو
روی برف نو
کنار آن که دوستش داری
این همه چیز است