این بار متفاوت است این بار گویی جریان هدایت شده است این بار برای من اسان است .......اما بازهم باید دید وفرصت داد .
قد کشیده ام
و از تنهائى خودم بزرگتر شده ام
امشب باید بروم
تمام سفرها از خداحافظی شروع مى شوند
و من مسافرم
هیچکس مثل من پرده ها را کنار نمی زند
هیچکس مثل من کفش هایش را رو به ماه جفت نمی کند
من چیزهائی دیده ام
که فقط با مرگ فراموش می شوند
اینجا روى زمین
همسایگان کوتوله ای داشتم
که فکر تسخیر فضا دیوانه شان کرد
و دوستانی سنگدل
که جانب وزیدن بادها را از دست دادند
می خواهم برگردم
به خواب نردبام هائی
که از روی شانه هایشان،
برای ستارگان خدا دست تکان می دادیم
آنجا پشت دیوارهای بلند زمان
دلم برای کسی تنگ نمی شود.
آیا وقت رفتن تو رسیده است؟
اگر نه٬
زودتر بازگرد