تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

دلمرگی

من بارها

مرده ام

من بارها برای وسعت تنهایی ام گریسته ام

من سالها پیش مرده ام

تمام

سفر

بازگشته ام

بی آنکه خودم باشم

گویی چیزی را به ودیعه گذاشته ام

 

لجن خوار

ازخوک هم پست ترند

اینان که لجن خوارگی را

به حد اعلا رسانده اند

بی بهانه

راست می گویم

بی هیچ بهانه ای

دیگر دوستت ندارم

بی ادب

از این همه وقاحت حالم بهم می خوره /صد بار بهت گفتم هیچی / نمی دونم جرا فکر می کنی خدایی / تحملت سخت شده از خدا فقط صبر می خواهم / شعور چیز خوبی که خدا به همه نداده / گاهی آنقدر تلخ می شوی که منم دوستت ندارم...................

اعتراض

تنها

به تو اعتراض می کنم

چون نگاهت به ماست

بدی

آدمیت اذیتم می کند

می خواهم

 دمی را

در حیوانیت بگذرانم