من بارها
مرده ام
من بارها برای وسعت تنهایی ام گریسته ام
من سالها پیش مرده ام
تمام
بازگشته ام
بی آنکه خودم باشم
گویی چیزی را به ودیعه گذاشته ام
ازخوک هم پست ترند
اینان که لجن خوارگی را
به حد اعلا رسانده اند
راست می گویم
بی هیچ بهانه ای
دیگر دوستت ندارم
از این همه وقاحت حالم بهم می خوره /صد بار بهت گفتم هیچی / نمی دونم جرا فکر می کنی خدایی / تحملت سخت شده از خدا فقط صبر می خواهم / شعور چیز خوبی که خدا به همه نداده / گاهی آنقدر تلخ می شوی که منم دوستت ندارم...................
تنها
به تو اعتراض می کنم
چون نگاهت به ماست
آدمیت اذیتم می کند
می خواهم
دمی را
در حیوانیت بگذرانم