-
پوچی
چهارشنبه 15 اسفندماه سال 1386 14:59
زمانه بوی پوچی می دهد پوچی بوی زمانه
-
فراموشی
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 19:09
آیینه ها دچار فراموشی اند و نام تو ورد کوچه خاموشی امشب تکلیف پنجره بی چشم های باز تو روشن نیست !
-
زمانه
سهشنبه 14 اسفندماه سال 1386 18:56
هر اندازه که زمان پیشتر می رود بیشتر می فهم که در میان چه کسانی که از جنس زمخت آدمیت هستند زندگی می کنم .آدمهایی که اول خودشان وآخر هم خودشان وتو ناگاه چشم باز می کنی ومی بینی که وای چه .............اما دلم می خواهد که یک روز بیدار شوم وببینم که اندیشه وتمامی خاطراتش یه کابوس تلخ بوده و وجود خارجی نداشته و باز...
-
بیدارم
دوشنبه 13 اسفندماه سال 1386 12:18
بیدارم نپنداریدم در خواب سایه شاخه ای بشکسته آهسته خوابم کرد
-
مرا
یکشنبه 12 اسفندماه سال 1386 15:33
هیچ کس مرا نمی خواند می خواهم بدانم هستم یا نه
-
بوی نارنج
شنبه 11 اسفندماه سال 1386 17:40
به انتهای بن بست که می رسم بوی دود! اینک منم در انتهای این خیانهای ناشناس منم که هنوزبوی دود نگرفته ام من برای کوچه هاغریبه ام آری بوی نارنج می دهم
-
رفتن
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:30
می روم شاید بی همه چیز
-
خاکی
جمعه 10 اسفندماه سال 1386 17:06
تو قد کشیدی وبزرگ من کوچک ماندم وخاک شدم
-
رنگ شب
یکشنبه 5 اسفندماه سال 1386 15:31
دیر گاهی است که خاموشی من رنگ شب است
-
مرگ
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 18:57
مرگ از پنجره بسته به من می نگرد زندگی از دم در قصد رفتن دارد روحم از سقف گذر خواهد کرد در شبی تیره و سرد تخت حس خواهد کرد که سبکتر شده است در تنم خرچنگی است که مرا میکاود عمران صلاحی
-
رهایی
چهارشنبه 1 اسفندماه سال 1386 17:00
مرا بخوان مرا که در پی رهیدنم مراکه از عبورها گذشته ام مرا که در پی رسیدنم
-
رمق
سهشنبه 30 بهمنماه سال 1386 13:22
به که گویم که بداند که دگر مرا رمق نیست
-
قی
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 19:36
سکوت را خورده ام وفریاد را قی کرده ام اما بازهم چیزهایی در گلو مانده دارم................
-
سکوت
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 16:45
در گذشته مانده به حال می اندیشم بی فردا............
-
آتش
یکشنبه 28 بهمنماه سال 1386 16:02
دلم سوخت بی آنکه دلی بسوزانم
-
چسب زخم
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 17:08
آنقدرها زخم خورده ایم که در آشپزخانه مان یک بسته چسب داشته باشیم آنقدرها پیامبر دیده ایم که ادّعاى شاعربودن بکنیم من وتو باهم یک نسبت خونی داریم تو زخم هایت را شعر می کنی من هم با شعر روحم را پانسمان می کنم چه فرقی می کند که چند زخم در کتاب می آید؟ زخم که آیه نیست منظور من این است: همیشه سهم من از رگ، چاقو بود امّا...
-
پیدایت مى کنم
جمعه 26 بهمنماه سال 1386 17:06
برو برو برو برو تمام اقیانوس ها را دور بزن برو تمام قاره ها را بگرد اما برگرد اگر نمى خواهى با توفان شن پس روى یک لایهء شناور یخ زمین گرد است برو اما برگرد وگرنه پیدایت مى کنم چه زیر پوست وایکینگ ها قایم شوى چه در قبایل آفریقا آدم بخورى برو نمى خواهد براى اینجا دلتنگى بکنى از بندرى در اسپانیا کارت پستال بفرست شب ها...
-
ولین مبارک
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 18:29
-
هیچ
چهارشنبه 24 بهمنماه سال 1386 12:48
نه می خوانم نه می دانم نه می فهمم تنها گوش می دهم به هیچ..........
-
سرد
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 16:11
بهار نزدیک است اما سرد است گرمای دلمان هم کافی نیست جنس دلها سخت است
-
این روزها
دوشنبه 22 بهمنماه سال 1386 16:04
این روزها نه به گذشته می اندیشم نه به آینده
-
آبی
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1386 13:30
من از جهانی آبی ترم توبه اندازه جهانی از من دورتر
-
هیچ
چهارشنبه 17 بهمنماه سال 1386 13:22
میان رفتن وماندن هیچ نه راهی برای رفتن نه جایی برای ماندن
-
عالم
سهشنبه 16 بهمنماه سال 1386 17:54
حالم از همه عالم بهم می خورد وحال همه عالم از من
-
یک تکه نان
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 19:11
یک تکه نان و اینهمه دعوا من نان شبانه ام را می بخشم یک تکه نان این همه منت ندارد این همه زوز این همه زر از این پس من نان نمی خورم جو می خورم
-
درود
یکشنبه 14 بهمنماه سال 1386 15:36
بی درود سلام بی بدرود خداحافظ گاه رفتنت چنین بود
-
بازی
شنبه 13 بهمنماه سال 1386 18:32
دیروز به بازیم گرفتند وامروز میان دلتنگی هایم نشسته ام وفردا را نمی دانم..........
-
کودکی
چهارشنبه 10 بهمنماه سال 1386 17:29
کودکی هایم مرده اند پیش از آنکه به بازیشان بگیرم
-
سکوت
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 17:43
سکوت می کنم هنوز کم نیاورده ام زمانه مهربان می شود آن زمان که من سکوت را شکسته ام
-
تلخ
سهشنبه 9 بهمنماه سال 1386 17:35
بداخلاق و تلخ و زشت وحشتناکترازشب سنگین و زبر فقط زشت همین