تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

موج

رویاهامان گاهی دست یافتنی

وگاهی در بستر نابودی

گاهی در اوج

گاهی با موج

گاه راه میروی تا برسی

گاهی میروی تا رفته باشی

 وباز نمانی

امروز هم راه نیمه را نرفته ایم

 

از رویای آدمی بایدگریخت از انتهای آسمانشان باید دیدن را آغاز کنی تو باید آن باشی که هیچ جا از تو نشانی به ضخامت درد نباشد باش تا بودن را بیاموزانی از انانکه هیچ گاه خود نبوده اند ودایم در بند شیاطن عدالت مخواه آرام باش آسوده به آسمان نگاه کن آنجا که خورشید غروب می کند تاریکی اعاز می شود اینان که تو رنج نامه دردشان کردی بندگان شیاطینند در گیرودار مضحکه های دنیوی .اینک من بال گشوده ام برای پروازی که فرشتگان باید یاریم کنند.

سرد


 
لحظه های سرد

اندیشه ام را سربی میکند و

سخت

لحظه هایم طمع گس نا

گرفته است

این روزها هوا تلخ تر می شود

آدمیت

این جا بوی تعفن خفه کننده شده این آلودگی هوا تنفس را سخت کرده حالم از دست آدمهای رنگارنگ بهم خورده در حال هق کردن هستم.برای کسانی ناراحتم که به پول این جا امیدوار بودندگرچه روزی همه تو دست باقدرت خداست .ما مخلوقات عجیبی هستیم ما هم بهترینیم هم بدترین .البته دوز بدی ما آدما خیلی بالاست.رفتن از این جا رهایی است

کودک

می خواهم کودک باشم

مهربان

می خواهم بازهم انسانیت را

مزه کنم

 

 

کوله بار

باید رفت

شاید چند روزی

بی هدف وبی محابا

فقط

برای یک عمر گریختن

دیر نیست

سخت نیست

باید هوایی تازه کنم

جایی که اسمانش

این رنگ نباشد

جز نامهربانی

هیچ در چمدانم نیست

من

 
من من نیستم

من یک درد مشترکم

مرا فریاد بزنید

من نهایت غمخوارگی ام

 مرا مرهم نهید

آی ادمهای بی احساس

 سرشار از تمسخر