تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

آزار

لحظه ها

سردر گم

روزها سرد وسیاه

وتهی شد همه آمالم

ثانیه ها

در پی آزارمن ا ند

بی دروغ

پر از گریه ام

پر از های وهو

پر از لحظه های بی گفتگو

بی دروغ

نفس

منم بی صدا چون نفس

 صدای کسی نیست در این قفس

نگاه کن

نگاه کن

اینک به نظاره نشسته ای

دستان تو بوی پاییز گرفته است

وآروزهای من  زردگشته است

خوب بنگر استیصال مرا

التهاب

روزهای در پیش

روزهای زادن

التهاب ماندن

بی تالم  رفتن

ترس در جا خوردن

روزهای در پیش

من ودنیایی غم

وتودر رویای

قرص نانی بیشتر

مرگ

لحظه ها را سر می کشم

بی التهاب

 پیش می روم

لحظه ها تمام

وقت مردن است

گره

ونگاهم اینجا

در نگاه تو که سرشار تر از اشک من است

بارها گرهی تلخ گرفت

عاقبت در نظرم سایه آن ابر سیاست

وپس آن لکه

دل من سخت به دنبال گل خوشبختی است