سنگین سنگین
می کشانی نگاهت را
بر لحظات پاره من
رسوب کرده ام
در آبی سرد لحظه ها
در باد فریاد کن
تا آسمانی شود
دلتنگی هایت
آنگاه که زمین
از اندوههایت
تیره و تارشد
پ:دلتگی های آدمی را پایانی نیست
گاهی
فاصله ها
پیوند می دهد
آنچه را که
در حال گسستن است
این روزها
ترا هم گم کرده ام
میان خطوط مبهم زندگی
همه چیز را می بخشم
به لحظه ای فنا شدن