تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

روزهای بی غزلی

در روزهای بی غزلی  

در غل وزنجیرند   

کلمات

می بلعی 

 همه چیز را  

و تنها کلمه ای که بردهانت می ماسد 

 آزادی است ...

جهنم بودن

 می دانی  

همه انگیزه ام را  

در کوچه ای تاریک

در بن بستی بزرگ  

شاید در جایی از زمان  

جا نهاده ام

 من  

آویخته ام 

 به تاریکی  

بی پای ماندن  

بی پای رفتن  

بی باران می گریم  

لحظه هایم را