تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

رمق

به که گویم

که بداند

که دگر مرا

رمق نیست

قی

سکوت را خورده ام

وفریاد را

قی کرده ام

اما

بازهم

چیزهایی در گلو مانده

دارم................

سکوت

در گذشته مانده

به حال می اندیشم

بی فردا............

 

 

 

 

 

آتش

دلم سوخت

بی آنکه دلی بسوزانم

چسب زخم


آنقدرها زخم خورده ایم
که در آشپزخانه مان
یک بسته چسب داشته باشیم
آنقدرها پیامبر دیده ایم
که ادّعاى شاعربودن بکنیم
من وتو باهم یک نسبت خونی داریم
تو زخم هایت را شعر می کنی
من هم با شعر روحم را پانسمان می کنم
چه فرقی می کند
که چند زخم در کتاب می آید؟
زخم که آیه نیست
منظور من این است:
همیشه سهم من از رگ، چاقو بود
امّا هرگز نخواستم از من
زخمى به شعرهایت برسد
این شعر
شعر یک زن زخمی است
آن را به تو تقدیم می کنم
می خواستم بگویم:
مواظب زخم هایت باش
قبل از کهنه شدن حتما
آن ها را چاپ کن!


 

پیدایت مى کنم

برو برو برو
برو تمام اقیانوس ها را دور بزن
برو تمام قاره ها را بگرد
اما برگرد
اگر نمى خواهى با توفان شن
پس روى یک لایهء شناور یخ
زمین گرد است برو
اما برگرد
وگرنه پیدایت مى کنم
چه زیر پوست وایکینگ ها قایم شوى
چه در قبایل آفریقا آدم بخورى
برو نمى خواهد براى اینجا دلتنگى بکنى
از بندرى در اسپانیا کارت پستال بفرست
شب ها براى دلت کمى لورکا بخوان
مثل دیوانه ها
زیر پنجرهء زنهاى محله گیتار بزن
برو برو برو
سنگین قدم بردار
بالا بگیر سرت را
امیدوارم آفتاب همسایه گرم تر باشد.

مانا آقایی