تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

شکست

وقتی که رفت

ندید در من

چه نگاهی شکست

بوی گرفتگی

این جا دنیا بوی یکرنگی نمی دهد این جا نباید انتظار داشته باشی مهربانی پاسخ مهربانی باشد .این احساس بدی است در آغاز یک سال نو که بوی گندیدگیش تمام ذهنم را پر کرده است . شاید این جا دوزخی است که خداوند وعده داده است.این همان زمانی است که دیگر کلمات نمی توانند به یاریت بیایند وتنها جملات در مویرگهای ذهنت باید پرسه بزنند.

تنهایی

می خواهم
تنها باشم
مثل خدا

دوباره

امروز
دوباره
نه سه باره
آتش گرفتم

بمان

قطار که می رود

توهم می روی

من می مانم

له شده میان ریلها