تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

جای خالی

کاش سلوچ دولت آبادی بودم

رها از هر قیدی

غم

دلم درد می کند

بس که غم را خالی خوردم

هراس

در گریزم وبه پایان نمی رسم

واز آغاز دوباره می هراسم

 

 

اینده

برآنم که زنجیر پاره کنم

وبندها را بگسلم

تا از زندان تن برهم

آرامش

گاهی

 خانه جایی برای آرامش نیست

ولی خیابان چرا...........

تردید

 

باران اگر ببارد

تردیدها شسته می شود

آدمیت

گاهی ما این گونه هم نیستیم