تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

بیست وسوم آذرچه

بیست وسوم آذرچه روز وچه سالی برای خودش بوده یه روز شاید مثلا شیرین نه شاید آن موقع کودک درونم بزرگ نشده بود نمیدونم در مورد این روز چی بنویسم روز پشیمانی وروز افسوس خوردن به ندونم  کاریهای بچه گانه نه امشب اوضاع دلم بد فردا نمی دونم چه کار کنم بروم یا نه بمانم وسکوت  نه نه  نمیدونم گیجم نه بودم سالروز چه روزی است روز افسوس  روز عوض شدن آدمها روز گریه من یا روز خنده .............اما میدونم که دلم از ادم وعالم گرفته هستی بخواب با سروصدا ومن در کنار اون با آسمانی بارانی کاش هیچ وقت مزه  امروز مرا نچشد می گه مامانی چشات می گم نه نه سرماست سرمای درونمه برو بچه هات رو بخوابون که فردا باید برن مهد.       عجب به ما ادما که چقدر زود عوض می شیم .عجب که فرامش می کنیم که چه بودیم و می گفتیم و حالا به جه می اندیشیم .گرفته ام از کار دنیا وبیشتر از ان از خدا که چه شد نه طلبی ندارم ولی قرارمون این نبود من سخت غمگینم .۲۳عددخوبی نیست حداقل برای من .

 

نظرات 1 + ارسال نظر
علی اکبر جمعه 23 آذر‌ماه سال 1386 ساعت 10:04 ب.ظ http://www.hamshahrijavan.blogsky.com

سلام
چرا واست روز بدیه؟
پیش منم بیا

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد