نه می خوانم
نه می دانم
نه می فهمم
تنها گوش می دهم
به هیچ..........
بهار نزدیک است
اما
سرد است
گرمای دلمان هم کافی نیست
جنس دلها سخت است
این روزها
نه به گذشته می اندیشم
نه به آینده
من از جهانی آبی ترم
توبه اندازه جهانی از من دورتر
میان رفتن وماندن
هیچ
نه راهی برای رفتن
نه جایی برای ماندن
حالم از همه عالم بهم می خورد
وحال همه عالم از من
یک تکه نان و
اینهمه دعوا
من نان شبانه ام را می بخشم
یک تکه نان
این همه منت ندارد
این همه زوز این همه زر
از این پس
من نان نمی خورم
جو می خورم