زاده می شوم
در حوالی روزهایی
که هر مرگ
بشارت یک آزادی است
دارم می میرمبه هوس آزادی!
آزادیواژه ای غریب دراین دیاررنگ آزادی ندیده این این خاک مادریامامی دانم هر رنگی که هست قرمز نیستبوی خون می دهد کوچه کوچه شهر من
زاده می شوم در حوالی روزهایی که هرمرگتولد هزاران آزاده است.
زاده شدن در حوالی مرگاین است زندگی!
دارم می میرم
به هوس آزادی!
آزادی
واژه ای غریب دراین دیار
رنگ آزادی ندیده این این خاک مادری
اما
می دانم هر رنگی که هست قرمز نیست
بوی خون می دهد کوچه کوچه شهر من
زاده می شوم در حوالی روزهایی
که هرمرگ
تولد هزاران آزاده است.
زاده شدن در حوالی مرگ
این است زندگی!