تکراری

حرف های ناگفته

تکراری

حرف های ناگفته

ما چون دو دریچه روبروی هم
آگاه زهر بگو مگوی هم
هر روز سلام وپرسش و خنده
هر روز قرار روز آینده
عمر آینه بهشت اما...آه
بیش از شب وروز تیر ودی کوتاه
اکنون دل من شکسته وخسته است
زیرا یکی از دریچه ها بسته است
نه مهر فسون نه ماه جادو کرد
نفرین به سفر که هر چه کرد اوکرد

تو را فراموش کرده بودم
آسمان
وتو چیزی بیشتر
از حضور مبهم نور نبودی
رؤیت شده –بی نامی-
با چشمان خسته رخوت زده من

و تو ظاهر شدی در میان کلام
کاهل ونومید مسافر
همچون منظری از آبچاله های مکرر کوچک
در سرزمین آب خیزی رؤیت شده در خواب

امروز بر تو خیره شده آهسته
وتو صعود کردی به اسم خود
آهسته آهسته

تو را فراموش کرده بودم
آسمان
وتو چیزی بیشتر
از حضور مبهم نور نبودی
رؤیت شده –بی نامی-
با چشمان خسته رخوت زده من

و تو ظاهر شدی در میان کلام
کاهل ونومید مسافر
همچون منظری از آبچاله های مکرر کوچک
در سرزمین آب خیزی رؤیت شده در خواب

امروز بر تو خیره شده آهسته
وتو صعود کردی به اسم خود
آهسته آهسته

شاید وقتی دیگر

عشق، عشق می آفریند
عشق، زندگی می بخشد
زندگی، رنج به همراه دارد
رنج، دلشوره می آفریند
دلشوره، جرأت می بخشد
جرأت، اعتماد به همراه دارد
اعتماد، امید می آفریند
امید، زندگی می بخشد
زندگی ،عشق می آفریند
عشق ،عشق می آفریند